این رو از ادبستان کویر برداشتم :http://www.adabestan-kavir.blogfa.com/
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست می کرد و او آن را به تنها بقالى روستا مى فروخت.آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.
روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از دست مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم ، تو کره ها را به عنوان قالب های یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ها ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها را وزن کنیم ولی قبلا یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم. یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم .
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |